سینما گهوارهای است که آدمی را به آرامی در جهانی سرشار از خیال به حرکت درمیآورد و خوابی سرخوشانه را برای او که نوزادی با فطرتی زیبا است و زیباییها را میجوید، فراهم میسازد. اما آیا گهواره سینمای ایران توانسته است طی دورانها، خیال و واقعیت را در پیوندی شیرین برای دیدگان مخاطب ایرانی فراهم سازد؟ بیشک در کشوری که حتی تغییر دولت موجب ایجاد روندی متفاوت در چرخه حرکتی سینما میشود، نمیتوان از تأثیر رویدادها در شکلدهی و جهتبخشی به سینما غافل شد. سینمایی که منفک از اتفاقات متعدد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این سرزمینِ پُر از رخدادها نیست.
سینما گهوارهای است که آدمی را به آرامی در جهانی سرشار از خیال به حرکت درمیآورد و خوابی سرخوشانه را برای او که نوزادی با فطرتی زیبا است و زیباییها را میجوید، فراهم میسازد. اما آیا گهواره سینمای ایران توانسته است طی دورانها، خیال و واقعیت را در پیوندی شیرین برای دیدگان مخاطب ایرانی فراهم سازد؟ بیشک در کشوری که حتی تغییر دولت موجب ایجاد روندی متفاوت در چرخه حرکتی سینما میشود، نمیتوان از تأثیر رویدادها در شکلدهی و جهتبخشی به سینما غافل شد. سینمایی که منفک از اتفاقات متعدد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این سرزمینِ پُر از رخدادها نیست. در پرونده ویژهای که برای جریانشناسی سینمای دهه 60 ایران تدارک دیده شده، تمرکز بر دههای مهم از تاریخ سینمای ایران است. زیرا در این دهه شاهد گذار از رژیم طاغوتی شاهنشاهی به حکومت اسلامی ایران بودیم که در جریان آن، پیکر پوسیده سینمایی تنیده در تفکراتی غیراخلاقی باید دور ریخته میشد و دریچهای تازه از سینمای اخلاقی مبتنی بر آموزههای انسانساز اسلامی گشایش مییافت. این مهم نیاز به مجاهدتهایی بسیار و پیمودن مسیری پُرفراز و همراه با نشیبهای دامنگیر داشت که سینمای دهه 60 تا حدی توانست در آن مسیر گام بردارد، اما آیا چنین رُستنی بهمعنای تحققیافتن همه آرزوهای یک ملتِ قیام کرده علیه تباهیها بود؟ و آیا سینمای ایران توانست از همه ظرفیتهای لازم در بستری تازه از شکوفایی انسان در فضای اخلاقگرایی استفاده کند؟ پرسشی که نهتنها در سینمای تازه ظهور یافته در ابتدای انقلاب اسلامی بلکه هنوز و در آستانه چهلسالگیِ طلوع انقلاب نیز قابل طرح و واکاوی است. سینما به پرواز درآوردن بادبادکهای رنگین ملتی است که خوابهایی شیرین از قاب تماشا میجویند و نیز آرزومند نقشبستن حماسههای شکلیافته بر پرده تصویر هستند. سینمای پس از انقلاب شکوهمند اسلامی در پی صدور نگاهی متفاوت از هنر آفرینش به جهانیان بود و با همه تنگناها هنوز مهمترین ابزار برای به تصویر درآوردن باورهای یک سرزمین است. در بررسی جریانها و رخدادهای به وقوع پیوسته در سینمای بعد از انقلاب، بیش از همه باید به دهه 60 چشم دوخته شود، چرا که دورانی خاص از شکلیابی سینمای جدیدی است که باید از یک ویرانه تبدیل به گلخانه میشد.
طلوع آفتاب انقلاب و از پرده درافتادن تاریکیها
وقوع انواع اتفاقات کوچک و بزرگ طی ماههای پایانی حکومت شاهنشاهی و چندین مورد اعتصاب سینماداران و به آتش کشیده شدن سینماها که به وسیله افراطیها و نیز توسط مأموران شاهنشاهی جهت خدشه وارد ساختن به ماهیت حکومت اسلامی صورت میگرفت، وضعیت سینما را در آستانه پیروزی انقلاب در حالت اغما برد.
اما نهایتاً امام خمینی (ره) با شفافسازی نگاه حکومت اسلامی و بیان آن جمله معروف در بهشت زهرا که «ما با سینما مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم»، روشنای سینمای جدید ایران در بعد از انقلاب اسلامی شد. انقلاب در پی سینمایی آراسته به نیکویی بود و بارها از زبان پایهگذارش بیان شد که اسلام با تمدن و ترقی مخالف نیست و در آبان ماه 57 در نوفللوشاتو وعده داد «اسلام، فرم سینماها را تغییر میدهد.»
پوستاندازی سینما نیاز به طی کردن دوران گذار داشت. دورانی که رختِ چرکین سینمای متکی به کاباره و رقص و جاهلیت باید از تن روزگار درمیآمد و لباس خوشرنگ سینمایی متکی بر اخلاق اسلامی و ایرانی پوشانده میشد. این در حالی بود که برای بسیاری از باورهای مانده در دوراهی «سینما» و «اسلام»، راهی به جز تعطیلی هنر هفتم باقی نمانده بود! اما نه تنها رهبری بلکه بسیاری از مسئولان تراز اول انقلاب اسلامی در همان سالهای ابتدای دهه 60 شمسی با اعلام موضعگیریهای هوشمندانه از کیان هنر مقدس دفاع کردند. برای نمونه در سلسله گفتوگوهای برگزار شده با مسئولان نظام اسلامی، مقام وقت ریاست جمهوری، حضرت آیتالله خامنهای در مردادماه 62 اظهار داشت: «آن سینمایی که حامل پیام مورد قبول است و مقصود مورد تصدیق و مورد تأئید اسلام و انقلاب را حاصل میکند، با آن خیلی موافقیم و آن سینمایی را که در جهت ضد این مقصود حرکت میکند، بودنش را به مصلحت هم نمیدانیم و هیچ برایش ارزش قائل نیستیم و آن که حالت خنثی داشته باشد اگر فرض کنیم یک حالت خنثایی هم وجود دارد، آن هم حکمش از نوع حکم وافی به مقصود و دافی به ضد مقصود دانسته میشود. بنابراین سینما اگر سینمای مطلوب باشد خیلی برایش ارزش قائلیم. از بسیاری از شاخههای دیگر هنر بیشتر ارزش دارد. به خاطر این که چگونگی ابلاغ پیامش از بسیاری از شاخههای دیگر هنر بهتر و برجستهتر و ارزندهتر است.» ایشان در بخشی دیگر از همان گفتوگو که در واقع رخصت مسئولان وقت سینمایی از مرجعی والامقام در حکومت اسلامی جهت مشروعیتبخشی به سینما بود، درباره جاذبههای سینما نیز نظر حاکمیت را به صراحت عنوان کرده و گفت: «مسئله جاذبه در فیلم یک چیز اصلی است و نمیتوان جاذبه در فیلم را ندیده گرفت. درحالیکه واژه سرگرمی را خیلی واژه خوبی نمیدانیم و به کار هم نبریم. دلمان میخواهد که هیچ چیزی به آن معنی سرگرمکننده نباشد بلکه آگاهکننده و هشیارکننده باشد. اگر چه مجذوبکننده هم باشد و هیچ منافاتی ندارد که هم آگاهیبخش باشد و هم مجذوبکننده.» حضرت آیتالله خامنهای در آن گفتوگوی تاریخی درباره سینما، از مرزهای میان سینمای موسوم به فیلم فارسی پیش از انقلاب با همه جاذبههای تصنعیاش در برابر جاذبههای متصل به مدار دانایی سخن گفتند. همچنین آیتالله هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی در گفتوگویی دیگر درباره سینمای بعد از انقلاب و چگونگی مواجهه با عوامل سینمای پیش از انقلاب، عنوان ساخت: «نظر من این است که هنرمندهای گذشته، اصل بر این باشد که بتوانند برگردند. البته خوب شرطش این است که حالا که میآیند، درست بیایند یعنی واقعاً هنرشان را در اختیار فیلم و نظام جمهوری اسلامی بگذارند و کارهای مفید بکنند و نشان بدهند که واقعاً برگشتهاند.»
زنگها برای سینمای منادی حقیقت به صدا درآمد
سینمای ایران در گذر از روزهای آغازین انقلاب اسلامی تا ماهها و بلکه چند سال هنوز نتوانسته بود شکل و شمایلی تازه به خود بگیرد. هنوز عناصر سینمای پیش از انقلاب، داعیهدار سینما بودند و فیلمهای خارجی و یا حتی آثار داخلی بدون رعایت بایدهای حکومت اسلامی به سراغ نبایدها رفته بودند و این برای سینمایی که به دنبال دورساختن زنگار تباهی و رخنمایی آثاری مبتنی بر نمایش زیباییها بود و میخواست پرچم حقیقت را بر بلندای نگاه مخاطبان به اهتزاز درآورد، مطلوب نبود. تا این که در میان جدال سندیکای هنرمندان و انجمن سینماداران، جمعی از سینماگران انقلابی که از سالهای پیش از انقلاب در گروه «آیت فیلم» به فعالیتهای فرهنگی و هنری میپرداختند، به عرصه آمدند و محمدعلی نجفی که در سال 56 فیلم انقلابی «جنگ اطهر» را ساخته بود، از طریق فیلمساز مورد اعتماد انقلاب یعنی مسعود کیمیایی به همراه سیدمحمد بهشتی و محمدعلی هاشمی به کانون سینماگران پیشرو معرفی شدند تا حامل نگاه سینماگران مسلمان باشند. سپس سیدمحمدبهشتی، محمدعلی نجفی و سیدفخرالدین انوار، مثلث تأثیرگذار سینمای دهه 60 ایران که میتوان از آنها به عنوان معمار سینمای جدید ایران در بعد از انقلاب نام برد، در تاریخ 29 فروردین 58 به دیدار امام در قم رفتند و درباره شرایط وقوع سینمای اسلامی صحبت کردند.
دیری نپایید که نجفی به سرپرستی اداره کل نظارت و نمایش منصوب گردیدد. حکمی شکلیافته در شورای انقلاب و صادر شده از سوی دکتر پرویز ورجاوند که در دوران ادغام وزارتخانههای «فرهنگ و هنر» و «علوم و آموزش عالی»، قائممقام دکتر علی شریعتمداری، وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی و مسئول اصلی بخش فرهنگ و هنر بود. محمدعلی نجفی با همراهی مسعود کیمیایی و محمدعلی هاشمی به عنوان مشاوران، مشغول حل و فصل تنگناهای تولید و نمایش فیلمها شدند. کیمیایی خیلی زود به دلیل مسئولیت در تلویزیون، سینما را ترک کرد و نجفی ماند و انواع معضلات سینما در سالهای پایانی دهه 50 و آغاز دهه 60 که نه تولیدات سینمایی شکل هدفمندی داشتند و نه اکران فیلمها آن چیزی بود که انتظار میرفت. اما سنگ بنای سینمای تازه ریخته شد و مرحله دشوار غبارروبی از سینمای تیرهرویِ پیش از انقلاب طی گردید. محمدعلی نجفی در تازهترین گفت و گویش با یکی از روزنامهها به مناسبت روز ملی سینما میگوید: «خیلی رک بگویم، به نظر من اگر انقلاب پیروز نمیشد سینمای ایران نابود میشد؛ هم به علت اکران بیحساب و کتاب فیلمهای خارجی در دوره قبل که به سینمای داخلی بسیار آسیب میرساند و هم به علت مضامین تکراری مثل کلاهمخملیها که دیگر توجه مخاطب را جلب نمیکردند.»
مرحله حساس تولید و اکران فیلم در سینمای پس از انقلاب
تعدادی فیلم تولیدی پیش از انقلاب در روزهای مستأصل سینمای سالهای ابتدای انقلاب در شرایط برزخی به سرمیبردند و تولید فیلم در سینمای پس از انقلاب به جز مواردی محدود، روندی مشخص نداشت. در اولین سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی تعداد 39 فیلم برای اکران مجوز گرفتند و 24 فیلم در مراحل تولید و یا ترمیم برای نمایش بودند. اما در شرایط بههم ریخته روزهای ابتدای انقلاب، فیلمی توانست باز هم صفهایی طویل در کنار سینماها بسازد. فیلمی به نام «فریاد مجاهد» که جزو اولین تولیدات سینمای بعد از انقلاب بود. ستار هریس داداشزاده که در سینمای پیش از انقلاب به «فیروز» معروف بود، طی گفتوگو با جمال امید در بهار سال 1375 از تردیدش در سالهای ابتدای انقلاب بر سر اینکه در لباس مأموران انقلابی درآید و یا به دنبال سینما باشد گفت. او همچنین به دیدارهایش با برخی مراجع و علما علیالخصوص با آیتالله محمد یزدی و پیشنهاد ایشان مبنی بر تهیه فیلمی درباره قیام 15 خرداد 42 اشاره کرد که در نهایت تبدیل به «فریاد مجاهد» شد. فیلمی که در اولین روز اکران در دوم شهریورماه 58 شور و جنجالهایی را میان مردم و برخی از اهالی سینما پدید آورد. استقبال کمسابقه از فیلم ساخته شده توسط مهدی معدنیان که پیش از انقلاب چند فیلمنامه فیلمفارسیوار نوشته بود، شدت یافت و به موازاتش نقدها از نشریات مختلف سردرآورد که فیلم تهیه شده توسط «فیروز» را ادامه فرم فیلمفارسی میدانستند؛ چنان که روزنامه اطلاعات این تیتر را برای یادداشت خود برگزید: «چاقو، جایش را به تفنگ داد!»
سرانجام کفه منتقدان بر هواخواهان مردمی سنگینی کرد و «فریاد مجاهد» با رهبری مسعود کیمیایی به عنوان منتقد جدی فیلم و با حمایت صادق قطبزاده، رئیس وقت رادیو و تلویزیون از اکران افتاد. اما تلاشهای «فیروز» و یاری جستن از علمای قم و حتی نمایش فیلم برای خانواده امام موجب اکران مجدد «فریاد مجاهد» شد و محمدعلی نجفی برخلاف میلش و در حالی که سازندگان «فریاد مجاهد» را فرصتطلب میخواند، حکم بازگشت به فیلمی داد که دیگر آن جان اولیه را برای رکوردزنی در اکران نداشت! اگرچه ستار هریس و مهدی معدنیان در ادامه مسیر سینمایشان توفیقی کسب نکردند، اما بسیاری از اهالی درجه دوی سینمای پیش از انقلاب مانند دستیار فیلمبردارها و دستیار کارگردانها شرایطی مساعد برای فعالیت در سینمای بعد از انقلاب یافتند تا در فاصله میان دو جریان کاملاً متضادِ پیش و پس از انقلاب و تا قبل از ورود نسل تازه سینماگران ایران، این گروه به همراه تعدادی از فیلمسازان سینمای قبل از انقلاب داعیهدار سینما در سالهای پایانی دهه 50 و ابتدای دهه 60 باشند.
نهادهای نقشآفرین در سیاستگذاریها و تولیدات دهه 60 سینمای ایران
بنیاد هنری مستضعفین به دنبال پاکسازی سینما
بنیاد هنری مستضعفین، مهمترین منتقد سیاستهای جاری نزد مسئولان جدید سینمای کشور به شمار میرفت و به اشکال مختلف درصدد زیر سؤال بردن نگاه و جهتگیریهای متولیان سینمایی بود. سرپرست بنیاد و مهمترین نقشآفرینِ جبهه منتقد سینمای ایران شخصی به نام علی زندی بود. بنیاد هنری مستضعفین با داعیه «پاکسازی سینما از مفاسد» ورود یافت و از طریق یاری جستن از نهادها و شخصیتهای دینی در برابر بسیاری از فیلمهای اکران ایستاد و نیز به مصادره برخی از سینماهای قدیمی و معروف پایتخت بر اساس حکم دادستانی اقدام کرد. بنیاد هنری مستضعفین که در تولید برخی از فیلمهای سالهای ابتدایی انقلاب نقش داشت، جدا از این که آثار خود را معاف از دریافت مجوز برای نمایش میدانست، چنان پیش رفت که در اکران فیلمهای تولیدی، تأثیرگذار باشد. مسئلهای که در نهایت اعتراض و استعفای محمدعلی نجفی را موجب شد تا سرپرست اداره ترویج و نمایش که خود را تعلیمیافته در مکتب دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد میدانست، با اعلام «اعاده حیثیت» از خود و سینما از سمتش استعفا دهد. سینماها مدتی در حمایت از نجفی تعطیل شدند تا این که صادق طباطبایی از سوی دولت وقت مسئول بررسی معضل سینما شد و همچنین سمینار ششروزهای جهت آسیبشناسی سینمای ایران برگزار گردید که از دل آن بندهایی تصویب و آماده برای اجرا شد که مهمترینش لزوم تشکیل «بنیاد سینمایی جمهوری اسلامی ایران» بود.
بنیاد هنری مستضعفین جزو اولین نهادهای دولتی تولید فیلم در ایران پس از انقلاب است که با تهیه فیلم انقلابی «خونبارش» به کارگردانی امیر قویدل و تهیهکنندگی رسول صدرعاملی و با اکران در تیرماه 59 فعالیت تولیدیاش را آغاز کرد. فیلم که جهت تبدیل از نسخه 16 میلیمتری به 35 میلیمتری به بنیاد واگذار شده بود، در اوائل سال 62 مجدداً اکران شد. بنیاد هنری مستضعفین که از جمله عوامل مؤثر بر عدم نمایش فیلم «قیصر» در بعد از انقلاب محسوب میشد، تولیدکننده فیلمهای «پیک جنگل» ساخته حسن هدایت (1361)، «پرونده» ساخته مهدی صباغزاده (1362)، «حصار» ساخته حسن محمدزاده سال 1362، «هیولای درون» ساخته خسرو سینایی (1362)، «مترسک» ساخته حسن محمدزاده (1363)، «گمشده» ساخته مهدی صباغزاده (1364)، «ستاره دنبالهدار» ساخته سیروس کاشانینژاد (1364)، «کنار برکهها» ساخته یدالله نوعصری (1365)، «طلسم» ساخته داریوش فرهنگ (1365)، «روزهای انتظار» ساخته اصغر هاشمی (1365)، «تصویر آخر» ساخته مهدی صباغزاده (1365) و «ترنج» ساخته محمدرضا اعلامی (1365) تا نیمه اول دهه 60 بوده است که جملگی نقشی تأثیرگذار در تولید و اکران فیلمهای سینمای ایران بر جای نگذاشتند و مهمترین رویکرد بنیاد هنری مستضعفین، نقشآفرینی در عرصه نمایش فیلمهای روی پرده و به طور کلی در سیاستگذاریهای فرهنگی و هنری در سالهای بعد از وقوع انقلاب اسلامی بود که نهایتاً با تشکیل دولت شهید رجایی و روی کارآمدن مهدی کلهر بهعنوان مسئول سینمای کشور تحقق یافت.
بنیاد سینمایی فارابی به عنوان شریان سینمای ایران
طرح تشکیل «بنیاد سینمایی جمهوری اسلامی ایران» در همایش بررسی سینمای ایران در سال 1359 ریخته میشود. در چکیده آن سیاستگذاری، تشکیل بنیاد در جهت «شناسایی سینما به عنوان یک صنعت»، «تمرکز کلیه دوائر سینمایی در بنیاد»، «تمرکز کلیه لوازم، ماشینآلات و وسایل سینمایی در بنیاد»، «واگذاری تعیین تکلیف مالکیت سینماها»، «واردات انواع فیلمهای خارجی»، «ورود کلیه موادخام و ابزار» و مواردی دیگر تعیین میشود که عملاً «فارابی» را به مهمترین نهاد تأثیرگذار بر روند تولید فیلم در سینمای پس از انقلاب و مسئولش سیدمحمد بهشتی را به مغز راهبردی سینما در دهه 60 مبدل میکند؛ چراکه در دیگر بندهای این بنیاد جدا از نقش مؤثر در تولید، به پژوهش و تصمیمگیری بنیاد درباره سینمای ایران نیز اشاره شده بود. از این رو نقش بنیاد سینمایی فارابی نهتنها در تولید و سرمایهگذاری مستقیم در فیلمهای سینمایی بلکه در شکلبخشی به تولیدات دیگر مراکز تولید فیلم هم تأثیرگذار است، چنان که فیلمنامههای مورد نظر سازندگان پس از تأیید بنیاد، میتوانستند بر اساس وام اعطایی از سوی این نهاد به مرحله تکامل برسند.
بنیاد سینمایی فارابی بر اساس نگاه سیدمحمد بهشتی درصدد تولید آثاری برآمد که بیشتر بر نگاهی هنری تکیه داشت و به جای گیشه در پی نمایاندن سینمای نوین ایران به آن سوی مرزها بود؛ چنان که اگر مروری بر تولیدات فارابی در دهه 60 داشته باشیم، آثاری خاص از سینمای جدید ایران را میتوانیم مشاهده کنیم. فیلمهایی چون «تاتوره» (کیومرث پوراحمد)، «آتش در زمستان» (حسن هدایت)، «شهر موشها» (محمدعلی طالبی)، «تنوره دیو» (کیانوش عیاری)، «مادیان» (علی ژکان)، «آن سوی مه» (منوچهر عسگرینسب)، «جادههای سرد» (مسعود جعفری جوزانی)، «بیبی چلچله» (کیومرث پوراحمد)، «شیرسنگی» (مسعود جعفری جوزانی)، «دستنوشتهها» (مهرزاد مینویی)، «افق» (رسول ملاقلیپور)، «برهوت» (محمدعلی طالبی)، «چمدان» (جلال مقدم)، «دیدهبان» (ابراهیم حاتمیکیا) و «هی جو» (منوچهر عسگرینسب)؛ لذا بنیاد فارابی ضمن توجه به برخی از سینماگرانِ تولدیافته در بستر سینمای انقلاب به دنبال سرمایهگذاری در فیلمهایی هنریتر بود.
حوزه هنری در پی برپایی سینمای مطلوب حاکمیت
حوزه اندیشه و هنر اسلامی که بعدها زیر پوشش سازمان تبلیغات اسلامی رفت و به «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» تغییر عنوان داد، توسط گروهی از هنرمندان و شاعران و فرهیختگان انقلابی تشکیل شد. گروهی که از سالهای پیش از انقلاب با فعالیتهای محدود فرهنگی و هنری در نهادهایی مردمی مانند مساجد، در پی بهتصویر کشیدن صورتی دیگر از چیزی بودند که در تار و پود فعالیتهای مختلف رژیم شاهنشاهی نمایان شده بود. محمد کاسبی از مؤسسین حوزه اندیشه و هنر اسلامی طی گفتوگو با روزنامه کیهان به تاریخ 16/4/1359 درباره راهاندازی حوزه میگوید: «در سال 58 به اتفاق فرجالله سلحشور، مصطفی رخصفت، رضا تهرانی و... حوزه اندیشه و هنر اسلامی را پایهگذاری کردیم. ابتدا در بنایی در خیابان فلسطین، پشت سینما آفریقا مستقر بودیم و در این زمان مدرسه عالی شهید مطهری ما را در جهت اهداف حوزه یاری میداد. بعداً به ساختمان القدس (خیابان سمیه نبش خیابان حافظ) منتقل شدیم. از ابتدای فعالیت تدریجاً به جمع ما هنرمندان دیگری اضافه میشدند، ازجمله حسین خسروجردی، کاظم چلیپا و محسن مخملباف که با او در رادیو آشنا شدم و جذب گروهش کردم. بیشتر کسانی که بعداً و تدریجاً به حوزه وصل شدند، بچه مسلمانهای علاقمند و شیفته کار هنری بودند که گرچه تجربه و مطالعه چندانی نداشتند، اما خالصانه و با عشق، ضمن تحمل مشکلات در خدمت اهداف حوزه بودند.»
هنرمندان مسلمان حوزه با نگاهی برآمده از روح قدسی هنر در تدارک صورتبخشی به سینمای اسلامی بودند و از این رو آثار تولیدی حوزه هنری اگرچه در برابر تولیدات بیشمار تلویزیون و یا اداره تولید فیلم ارشاد و یا بنیاد فارابی به لحاظ کمّی در رتبهای پایینتر قرار داشت، اما برمبنای تفکر نقشیافته از آثاری مبتنی بر پیامهای اخلاقی و انقلابی مورد توجه مخاطبان و مسئولان حکومت قرار گرفت. اولین تولید حوزه اندیشه و هنر اسلامی، فیلم «توجیه» در جهت تقابل با اندیشه سازندگان فیلم «دوزخیها» و بر اساس نمایشنامهای که پیشتر در حوزه منتشر و در شهرستانها به نمایش درآمده بود، ساخته شد و در نیمه تابستان 1361 به اکران درآمد. در این میان ردپای محسن مخملباف نهتنها به عنوان فیلمنامهنویس «توجیه» بلکه در آثار متعدد حوزه برجسته است. «توجیه» در برابر فیلم «برزخیها» نمونهای شایسته برای سینمای اسلامی معرفی شد و «دوزخیها» ساخته ایرج قادری -که بعد از انتشار ندامتنامهاش در روزنامه کیهان و دریافت مجوز ساخت از سوی محمدعلی نجفی در اداره ترویج و نمایش بعد از 2 سال از زمان تولیدش، از محاق درآمد و در سال 61 اکران شد -با وجود این که موجی مثبت را در اکران رقم زد، در نهایت با اعتراض گسترده از سوی هنرمندان مسلمان و همراهی مردم دینمدار به آن جا رسید که استعفای حجتالاسلام معادیخواه، وزیر وزارتخانه تازهتأسیس فرهنگ و ارشاد اسلامی را به دنبال داشت.
تولیدات حوزه هنری در دهه 60 سینمای ایران شامل این آثار بود: «توجیه» (منوچهر حقانیپرست)، «توبه نصوح» (محسن مخملباف)، «استعاذه» (محسن مخملباف)، «دو چشم بیسو» (محسن مخملباف)، «عقود» (علیاصغر شادروان)، «شکار شکارچی» (کارگروهی)، «گورکن» (محمدرضا هنرمند)، «بلمی به سوی ساحل (رسول ملاقلی پور)، «بایکوت» (محسن مخملباف)، «زنگها» (محمدرضا هنرمند)، «گذرگاه» (شهریار بحرانی)، «تیرباران» (علی اصغر شادروان)، «دستفروش» (محسن مخملباف)، «بحران» (علیاصغر شادروان)، «ردپایی بر شن» (محمدرضا هنرمند)، «هراس» (شهریار بحرانی)، «در جست و جوی قهرمان» (حمیدرضا آشتیانیپور)، «شنا در زمستان» (محمد کاسبی)، «مهاجر» (ابراهیم حاتمیکیا)، «تابستان 58» (مجتبی راعی) و «چشم شیشهای» (حسین قاسمی جامی).
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به دنبال معرفی فیلمهای جشنوارهای
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که از سالهای پیش از انقلاب، معرف هنرمندان خاص و تجربه گرا در شاخههای مختلف هنری خاصه در سینما بود، در ادامه مسیر قبلی و این بار با گامهایی مصممتر برای حمایت از فیلمسازان و آثار هنری که مورد نظر «جشنوارهای خارجی» بودند، در کنار نگاهی مشابه نزد مسئولان فارابی، اقدام به سرمایهگذاری روی آثاری خاص در دهه 60 شمسی کرد. فیلمهای «کودک و استثمار» (محمدرضا اصلانی)، «دونده» (امیر نادری)، «اولیها» (عباس کیارستمی)، «کلید» (ابراهیم فروزش)، «خانه دوست کجاست؟» (عباس کیارستمی)، «باشو غریبه کوچک» (بهرام بیضایی)، «کارآگاه 2» (بهروز غریبپور)، «مدرسهای که میرفتیم» (داریوش مهرجویی)، «مهمان ناخوانده» (کار گروهی)، «مشق شب» (عباس کیارستمی) و «کلوز آپ، نمای نزدیک» (عباس کیارستمی)، تولیدات کانون در دهه 60 بودند که برخلاف عدم توفیق در اکران داخلی، در بسیاری از جشنوارههای بینالمللی به نمایش درآمدند و جوایزی را برای سینمای ایران به همراه آوردند. در کنار تولیدات کانون با نگاه برونمرزی، «خانه ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان» با رویکرد جذب مخاطبان داخلی تولیدات موفقی را در دهه 60 رقم زد که برخی جزو پُرفروشهای آن دهه بودند.
تلویزیون، یاریگر سینمای جوانشده
تلویزیون بعد از شکلگیری سینمای ایران به یاری آن آمد و جدا از سرمایهگذاری دو شبکه فعال در دهه 60 در تولیدات سینمایی و کمک به فیلمسازان تازهوارد به عالم حرفهای، با برگزاری دورههای فیلمسازی به تربیت فیلمسازان جوان و هدایتشان به عرصه فیلمسازی نیز پرداخت؛ چنان که در سال 1359 طی همکاری معاونت سینمایی و صدا و سیما دوره مؤثری در «تله فیلم» برگزار شد. تلویزیون همچنین آثار ارزندهای را در سالهای مختلف دهه 60 تولید کرد که از جمله میتوان به «رسول پسر ابوالقاسم» (داریوش فرهنگ)، «خانه آقای حقدوست (محمود سمیعی)، «جستجو» (امیرنادری)، «مرگ یزدگرد» (بهرام بیضایی)، «اشباح» (رضا میرلوحی)، «حاجی واشنگتن» (علی حاتمی)، «میلاد» (ابوالفضل جلیلی)، «زیر باران» (سیفالله داد)، «بهار» (ابوالفضل جلیلی)، «توهم» (سعید حاج میری)، «آلبوم تمبر» (کیومرث پوراحمد)، «هویت» (ابراهیم حاتمیکیا)، «آن سوی آتش» (کیانوش عیاری)، «بوعلی سینا» (کیهان رهگذار)، «گاویار» (کیومرث پوراحمد)، «مار» (سیروس مقدم)، «آب، باد، خاک» (امیر نادری)، «تفنگهای سحرگاه» (بهروز افخمی)، «روزنه» (جمال شورجه)، «سفر عشق» (ابوالحسن داودی)، «عبور» (کمال تبریزی)، «گال» (ابوالفضل جلیلی)، «در مسلخ عشق» (کمال تبریزی) و «گزل» (محمدعلی سجادی) اشاره کرد.
دیگر نقشآفرینان تولید در سینمای دهه 60 ایران درکنار نهادهای مهمی که شرحی بر احوالشان رفت، دیگر مراکز تولید فیلم در سینمای دهه 60 ایران شامل اداره تولید فیلم ارشاد، فجر فیلم، فرهنگ فیلم، کارگاه فیلم پویا، شرکت پخشیران، کارگاه فیلم اندیشه، دهل فیلم، سازمان سینمایی کوثر، هدایت فیلم، کارگاه آزاد فیلم (مسعود کیمیایی)، سازمان سینمایی لاله، شرکت تبلیغاتی تماشا، سازمان سینمایی میلاد (رسول صدرعاملی)، سازمان سینمایی توحید، سپاه پاسداران، گروه سینمایی شاهد و بخش فرهنگی جهاد دانشگاهی به همراه تعدادی از تعاونیهای شکلیافته در دهه 60 (از جمله تعاونی تولید و توزیع فیلم (گروه سینمایی ایفا)، گروه تعاونی همراه، گروه تعاونی شورا فیلم و سازمان تعاونی فیلمیران) بودند که به شکل مشارکتی آثاری را به تولید رساندند؛ بخش سمعی و بصری کمیته انقلاب اسلامی نیز در تولید برخی از آثار دهه 60 مشارکت داشت که مهمترینش تولید فیلم «نینوا» ساخته رسول ملاقلیپور در سال 1362 بود.
همچنین با تشکیل مرکز گسترش سینمای تجربی و نیمهحرفهای، از تولیدات فیلمسازان تازهوارد به جرگه سینما حمایت شد که از جمله میتوان به علیرضا رئیسیان (فیلم ریحانه)، احمدرضا گرشاسبی (فیلم شرایط عینی)، حسین قاسمی جامی (فیلم تا مرز دیدار) و جمال شورجه (فیلم شب دهم) نام برد. اما یکی از تولیدکنندگان پُرحاشیه سینمای دهه 60، دفتری به نام «سازمان سینمایی محمدزاده» معروف به «بهدا» بود که عنوان اختصاری «بنیاد هنر در اسلام» است. «بهدا» با به خدمت گرفتن بازیگران پیش از انقلاب و صرف بودجهای بیشتر از حد معمول به سمت مسیری همراه با حاشیه رفت؛ چنان که در اولین روزهای انقلاب با شرکت رضابیک ایمانوردی و با داستانی از مرتضی عقیلی به سراغ ساخت فیلم «راهی به سوی خدا» رفت اما این فیلم که نامهای دیگری چون «خبیث» و «مردان خبیث» داشت، هیچوقت مجوز اکران نگرفت. جنجالیترین فیلم سینمای دهه 60 و تولیدات محدود «سازمان سینمایی محمدزاده» را میتوان «برزخیها» دانست. «برزخیها»ی ایرج قادری که در پایان تابستان 59 آماده بود، دو سال برای به اکران درآمدن منتظر ماند و در حالی که میرفت رکورد عجیبی را رقم بزند، با نقدها و واکنشهای تندی همراه شد که حتی پس از توقف اکران فیلم همچنان ادامه یافت و اعتراضات به نمازجمعه تهران هم کشیده شد.
اولین نقد منتشره علیه «برزخیها» را روزنامه کیهان در تاریخ 9 خرداد 1361 تحت عنوان «دوزخ ابتذال در برزخیها» با چنین شروعی نوشت: «اگر بشنوید یا صرفاً از سردر سینما بخوانید که فردین، ناصر ملکمطیعی، ایرج قادری، محمدعلی کشاورز، سعید راد و کسانی از این قبیل در فیلمی به نام «برزخیها» جمع شدهاند، شاید فقط تعجب کنید. اما وقتی با شرمندگی تمام از ابتدا تا انتهای صف تهیه بلیط را طی میکنی که کنجکاویت را ارضا کرده باشی یا ببینی که مثلاً قضیه از چه قرار است، مبادا توطئهای در کار باشد، آن وقت کار از تعجب میگذرد...» دومین نقد معترضانه را روزنامه جمهوری اسلامی با تیتر «برزخیها متن نامطلوب وقاحت» به چاپ رساند که نویسنده بینام در آن از «ذکر مصیبت» نوشت و این که «بیایید گریه کنیم در سوگ هنر اسلامی!»
در عوض روزنامه اطلاعات از انتشار نقد محسن مخملباف، نماینده «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» دوری جست و به انتشار جوابیه سازندگان «دوزخیها» پرداخت که در آن از سابقه مبارزاتی «محمدزاده» علیه شاه و سالها درسآموزی از محضر علما سخن به میان آمد و تولید فیلمهای «حر»، «مدرس»، «نواب صفوی» و «سردار جنگل» از جمله برنامههای آتی دفتر «بهدا» اعلام شد. اما «سازمان سینمایی محمدزاده» تنها فیلم «خانه عنکبوت» را در سال 1362 تولید و اکران کرد و دیگر ناپدید شد!
مسئولانی که قطار سینمای دهه 60 را به حرکت درآوردند
پیشتر از سه فرد تأثیرگذار در ریلگذاری سینمای ابتدای انقلاب نام بردیم که تأثیرشان حتی در سالهایی که هدایتگر قطار سینما نبودند نیز قابل ردیابی است. در واقع نقش محمدعلی نجفی، فخرالدین انوار و به خصوص سیدمحمد بهشتی را در شکلدهی سینمای بعد از انقلاب، خطدهی به تولید تا عرضه فیلمهای ایرانی و حتی جهتدهی فیلمسازان به جشنوارههای بینالمللی نمیتوان نادیده انگاشت. اما دومین مسئول مهم سینمای کشور بعد از محمدعلی نجفی که با وجود فشار منتقدان تا حدی توانست پایهگذار سینمای تغییر هویت یافته ایران باشد، مهدی کلهر بود که از شهریور 59 توسط حسن عارفی، وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی به سمت معاونت سینمایی منصوب شد. کلهر که از حلقه هنرمندان مسلمان بود، از دانشجویان دوره «تله فیلم» یاری جست و با همراهی مهدی مسعودشاهی به عنوان مسئول ادارهکل نظارت و نمایش به دنبال «پاکسازی در عرصه فرهنگ و هنر» و «ایجاد ثبات در سینما و تضمین امنیت برای سرمایهگذاران تولید» بود. کلهر در گفتوگو با مجله جوانان در فروردین ماه 61، به انتقاد از تصمیم دولت موقت مبنی بر ادغام وزارتخانههای فرهنگ با آموزش عالی پرداخت که به عقیده وی روند «پاکسازی»ها و «بازسازی»ها را مختل کرد. کلهر دستور تشکیل هیأت بازبینی فیلم به سرپرستی حجتالإسلام احمد صادقی اردستانی و نیز لزوم صدور پروانه ساخت را از آذرماه 59 در سینمای ایران صادر کرد که منتقدانی به همراه داشت. با این حال راهاندازی جشنواره بینالمللی فیلم فجر از بهمن ماه سال 1361 نویدبخش جوانهزدن سینمایی دیگر در بعد از انقلاب شد.
در آبانماه 61 با انتخاب سیدمحمد خاتمی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به جای معادیخواهِ استعفا داده و به دلیل وجود اختلاف میان میرحسین موسوی و مهدی کلهر، برای مدتی کوتاه و به شکل موقت، حاج سیدجوادی، معاون هنری وقت ارشاد با حفظ سمت به عنوان سرپرست معاونت سینمایی منصوب شد؛ تا این که در مردادماه 1362 با انتصاب سید فخرالدین انوار به عنوان معاونت سینمایی آن چه مدنظر سیدمحمد بهشتی بود، رخ داد و ترکیب مورد نظر هویت پیدا کرد. از سوی گروه جدید سینما، سیاست تازهای تدوین شد و مسئول جدید سینما از مثلث «نظارت، هدایت و حمایت» در سینمای ایران گفت و بنیاد سینمایی فارابی برمبنای کمک به اضلاع این مثلث به مدیریت سیدمحمد بهشتی شکل یافت و سالهای طولانی سکاندار هدایت تولید سینما شد.
با وجود جنگ تحمیلی هشتساله، سینمای ایران به جز مواردی استثنایی که توسط فیلمسازان اعزامی به جبهه شکل یافت، نتوانست بر اساس آنچه انتظار میرفت، نمایشگر رشادتهای مردان شهامت و شهادت باشد.
از طرفی بحران جهانی نفت در ابتدای سال 1365 و کاهش درآمد ارزی موجب ایجاد بحران موادخام برای تولید فیلم شد. اما در کنار اتفاقات مختلفِ رقمخورده، مهمترین اتفاق دوران انوار و بهشتی، اجرای ردهبندی برای اکران فیلمها تحت چهار گروه الف، ب، ج و د بود که عمدتاً آثار تولیدی فارابی و یا مورد توجه معاونت سینمایی بالاترین رتبه را با بهترین شرایط اکران در اختیار گرفتند و فیلمهای دیگر که رنگ و بوی تجاری داشتند،
در شرایطی همراه با محدودیت به اکران درآمدند. مسئلهای که مجادلاتی را میان تهیهکنندگان و مسئولان سینمایی به همراه داشت و عناوینی مختلف مانند «سینمای گلخانهای» از سوی منتقدان برای کنایه به نگاه ویژه متولیان سینمایی ابداع شد. از سویی برخی آثار ممتاز تولیدی در دوره انوار تحت شدیدترین نقدها قرار گرفت، چنان که فیلم ماندگار «اجارهنشینها» با یادداشت معترضانه محسن مخملباف خطاب به سیدمحمد بهشتی همراه شد که در بخشی از نامهاش آورد: «وجود فیلمهایی چون «اجارهنشینها» را به چه حسابی بگذارم. بیدقتی شما؟! بیاعتقادی شما؟»
در بهار سال 1367 با افزایش حملات موشکی بعثیها، سینماها دو ماهی را به خاموشی نشستند و تلویزیون جایگزین شد. در سال 1368 و با پایان یافتن جنگ و شروع رویهای جدید در مناسبات فرهنگی اجتماعی ایران، رویکرد سینما هم دستخوش تغییر گردید. ضمن این که نهال دهساله سینمای ایران در سالهای پایانی این دهه به بار نشست. در قانون بودجه سال 68، سهم فعالیتهای فرهنگی، علمی و هنری به چهار میلیارد ریال رسید، اگرچه تعداد تماشاگران سینما در این سال نسبت به سال قبل کاهش یافت. دردورانی که محمدمهدی حیدریان به عنوان مدیرکل نظارت و ارزشیابی فعالیت داشت، گفتوگوی عبدالله اسفندیاری، مدیر بخش فرهنگی بنیاد فارابی تحت عنوان «حضور زنان در سینمای ایران» که در آن از محرمیت میان سینماگران و مخاطبان گفت، موجی از انتقادات را به دنبال داشت که با توضیحات اسفندیاری، سوءتفاهمات مرتفع شد. در آخرین سال دهه 60، انوار که دیگر رابطه سرشار از دوستی گذشته را با بهشتی نداشت، طی نامهای به او از دوران رو به افول خود و دوران شکوفاییِ زم در حوزه هنری نوشت!
در دهه 60 نسل تازه سینماگران ایرانی به فستیوالهای بینالمللی معرفی شدند و سبد سینمای ایران در رویدادهای برونمرزی پُربار گردید. هرچند این دستاورد، منتقدانی جدی از بدنه سینمای تجاری داشت و بسیاری از تهیهکنندگان، مخالف سیاستهای متولیان در خصوص کاهش مخاطبان مردمی سینما بودند و با انگهایی چون «اجتناب متولیان از وجود قهرمان در فیلمها» به آنان خُرده میگرفتند. منتقدانی که از راهیابی تفکر الگویافته از تارکوفسکی و پاراجانف نزد مدیران سینمایی گلایه داشتند. با این همه سینمای ایران در سالهای پایانی دهه 60 مهمترین محصولات تاریخ سینمای ایران را به بار نشاند که از جمله فیلمهای «باشو غریبه کوچک»، «بایسیکلران»، «دیدهبان»، «سرب»، «کشتی آنجلیکا»، «مشق شب»، «ای ایران»، «دزد عروسکها»، «دندان مار»، «کلوزآپ، نمای نزدیک»، «مادر»، «مهاجر»، «پرده آخر»، «عروس» و «هامون» بوده است.
نظرات : 0